روز نوشت فروردین 1393
دوستای گلم عزیزای من جونم براتون بگه تا لحظه اخر دم سال تحویل بنده مشغول امو خانه داری بودم.البته صبحش با همسر وبچه ها رفتیم تا بتونیم دستگاه گیم امیر اقارو راه بندازیم تا عیدی بتونه بازی بکنه.همانجا مامانم زنگ زد گفت خونه نیستی گفتم نه .گفت که دختر خاله اش سکته وفوت کرده .سنشون بالا بود ولی زن بسیار مستقل ومهربونی بود.یه پیر زن خیلی شیک .شاید باورتون نشه تمام کارهاشو کرده حتی باقلوای مخصوصش رو هم پخته بود .خیلی ناراحت شدم .مامانم تا ساعت 5 بعد از ظهر کنار دختراش بود .ساعت 6 مامانبزرگم زنگ زد بیا سفره هفت سین برام بچین فردا صبح همه میان پیشم من بیچاره هم رفتم با پته و جام براش سفره انداختم .خداروشکر مقبول افتاد .مامانم وبابام امسال تنها بودن با یک تصمیم ضربتی سال تحویل رفتیم اونجا .دم سال دعا کردم امسال برا ما بهتر باشه .بعد سال تحویل بازار ماچ وعیدی به راه بود .بچه ها کلی عیدی گرفتن.تلفنهای تبریک پشت سر هم میرسید یا زده میشد .داداش هم از تهران زنگ زد وتبریک گفت اخه اونا پارسال ساکن تهران شدن ودلمون برای ایلیا کوچولو خیلی تنگ میشه .انشالله هر جا هستن شاد وسلامت باشن.روز سوم عید یکهو تصمیم گرفتیم برای پرنیان خانم جشن تولد بگیریم روز بعدش مامانم بعنوان بزرگتر مینشستن تا همه بیان عید دیدنی.ازساعت 9.5 جشن شروع شد کیکش رو هم دادیم شیرینی سرای خاتون به شکل کیتی زد .به همسر گفتم برا شام چند تا پیتزا بگیره چون تو خونه مامان میگرفتیم نمیخواستم مامان خسته بشه .گفت باشه شام با من وقتی شب اومد دیدم پیتزا گرفته وجوجه کباب و کباب و کلی برنج .غر غر کردم چرا برنج ؟میگه اگه برنج نباشه مهمونی مهمونی نمیشه
پرنیان خیلی ذوق کرده بود طبق معمول امیر ناراحت با وجود اینکه کادو هم بهش دادن .باید براش یه جشن بگیریم دیگه.بقیه روزها هم به پرسه رفتن گذشت.تا روز 11 که یک سفر دوروزه به بم داشتیم.رفتیم هتل ارگ وشب هم رفتیم جنگ به نظرم پارسال خیلی بهتر بود.البته اتش بازیش خیلی خوب بود ولی پرنیان خانم انچنان ترسید وگریه سر داد که نگوروز سیزده هم طبق رسم هر سال رفتیم اطراف ماهان بارون میبارید امسال خداروشکر باران زیادی بارید انشالله که کمبود اب نداشته باشیم.روز 16 هم همه روانه کارو زندگی شدن.انشالله امسال سال خوبی برای همه باشه .دنیای نت هم خیلی ارومه .