پرنیانپرنیان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

مامانی ودوتا عشق کوچولوش

روز نوشت روزهای مهر

1392/7/16 9:35
203 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دیروز کلی نوشتم اما یادم رفت ثبت موقت بزنم همش پرید.دیروز اول ماه بود برا همه دعا کردم.اما روز نوشت روز 5 شنبه صبح پرنیان خانم بیدار شدن بهش گفتم امروز نرو امیر هم تو خونه است .گفت نه خاله منتظر منه باید برم.لباسشو پوشید وباباباش رونه شد.منم مشغول امورخانه شدم.امیر حدود ساعت 9 بیدار شد نشست پای تلویزیون .منم یکریز کار کردم .یکدفعه یادم اومد امیر دفتر ریاضی گاج میخواد شب قبلش بهم گفته بود .لباس پوشیدم که برم امیر گفت ترجیح میده خونه باشه.همیشه همینجوره بیشتر دوست داره تو خونه بمونه.رفتم تو خیابون شریعتی بانک کتاب اونجا یک عالمه کتابه.دفتر ریاضی برا امیر دوتا کتاب برا خودم ودوتا پازل برا پرنیان خریدم واومدم بیرون.رفتم مرکز خرید ازادی نتیجه اش خرید یه بلوز ابی برا پرنیان خانم بود.تا به خودم اومدم دیدم ظهر شده رفتم پرنیان رو برداشتم واومدم سر راه هم مقداری خوراکی برا خونه خریدم .عصرش به اصرار بچه ها رفتیم سرزمین رویایی بچه ها بازی کردن تو قسمت رستورانش موسیقی زنده گذاشته بودن وبرا بچه ها مسابقه گذاشتن که امیر شرکت کرد خیلی هم خوشش اومده بود پرنیان هم امیرو تشویق میکرد.تو ماشین بچه ها زنگ زدن با مامانم صحبت کردن .بچه ها خیلی دلتنگ مامانی میشن این روزا.رسیدم خونه حس کردم حالم خوب نیس اما اهمیت ندادم یک دفعه نتونستم خودمو کنترل کنم وببخشید ب ا ل ا اوردم اخرش خون روشن بود همرمان دچار درد قفسه سینه ودرد پشت کمر شدم خودم حدس هایی زدم زنگ زدم دختر داییم موبایلش خونه بود شوهرش گوشی اش را بر داشت اونم پزشکه تا گفتم گفت دختر داییم بیمارستانه برو اونجا حتما چکاپ کن . منم رفتم دختر داییم چکاپی کرد وگفت احتمالا مخاط معده خونریزی داده بعد یکسری دارو داد .اومدم خونه ولی مواظب بودم اگه علامتی داشت بر گردم.

صبح جمعه مامان زنگ زد چیزی نگفتم اما به عمم که دکتره وکنار مامانم بود گفتم گفت حتما برو دکتر داخلی منم که هنوز نرفتم.پرنیان هم دچار سرفه وابریزش از بینی شده بود دارو دادم گفتم میبرمش شنبه پیش دکتر.شنبه امیر رفت پرنیان موند پیش من عصر بردمش دکتر معاینه کرد وگفت باید انتی بیوتیک بخوره بعد گفت تا حالا چند بار پرنیان رو معاینه کردم هر دفعه یه صدایی اضافه تو قلبش هست حتما ببرینش متخصص قلب کودکان .اومدیم بیرون ساعت 8 بود به شوهرم گفتم همین الان باید بریم .بچه رو بردیم گفت الان سرما خورده معلوم نمیشه 2_3 هفته دیگه بیارین .بعد گفت 60_70 درصد چیزی نیس اگه باشه با دارو خوب میشه .براش دعا کنین.یکشنبه ودوشنبه هم به امورات بچه ها ورسیدگی به درس امیر گذشت.امروز هم مادر شوهر مارو به صرف ناهار دعوت کردن که باید بریم.ببخشید که سرتون رو درد اوردم.راستی من وپرنیان رو از دعاهای خوبتون محروم نکنین.الان دیگه باید برم به امورات خونه برسم به خدا میسپارمتون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)