پرنیانپرنیان، تا این لحظه: 14 سال و 27 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

مامانی ودوتا عشق کوچولوش

بازگشت من

1392/11/26 9:31
799 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام سلام من اومدم.خیلی خوشحالم که نتم مشکلش رفع شده وتونستم بیام .توی این مدت ازخونه مامانم به وب همتون سر زدم وهمه نوشته هاتون رو خوندم.دیگه کم کم اسفند داره از راه میرسه من از بچگی این ماه رو خیلی دوست داشتم.با خودش بوی عید میاورد. امسال از بهمن خرید برای لباس بچه هارو شروع کردم .پرنیان خانم لباساش تکمیل شده فقط مونده کفش .دیروز دیدم پاش روی انگشت کوچیکش یه حالت برامده شده نشان عمه جان دکتر دادم کفتن میخچه شده باید کفش نرم وطبی بپوشه نمیدونم از کجا بگیرم براش.چند جاسر زدم ولی کفشاشون سفت بود وگرون.امیر هم براش لباس گرفتم یعنی امسال من معرکه ای داشتم برا لباس امیر همش درحال خرید وبعد تعویض بودم هی تنگ میشد بایس سایز بزرگتر بگیرم به سلامتی اقاپسر دیگه دارن از لباس مردونه ایها خرید میکنن.هرچی بهش میگم مامان جون یک کم لاغر کن گوش شنوایی نیس .البته قدش به نسبت هم کلاساش خیلی بلندتره اگه شکم رو کوچیک کنه عالی میشه .ورزش هم میکنه .حالا گفته تا عید یک کم لاغر میکنه .انشالله که بتونه.چند جا هم سر زدم برا لباس برای خودم همه حراج کرده بودن .دلم میخواد قبل از عید اگه بشه یه سفر برم قشم هم برا گردش هم خرید میگن خیلی خوب شده.من اخرین بار سال 81 رفتم قشم قبل از بدنیا اومدن امیرعلی

پارسال قبل از عید رفتم کیش قیمتا بالا بود خیلی فقط برندها حراج کرده بودن.پرنیان جشن صورتکها داشت توی مهد خودش شخصیت پرنسس رو انتخاب کرد یه لباس سرخابی _سفید با تاج همین رنگ براش گرفتم موهاشم خودم درست کردم .خیلی خوب شده بود کاش به جای دانشگاه رفته بودیم ارایشگری لااقل به یه درد میخورد.امیر هم مشغول امتحان ودرسه .خلاصه روزامون شب میشه شبامون روز.الانم اومدم از خودم خبری بدم دلم خیلی برای اینجا تنگ شده بود.اهان راستی مدتی دوباره دارم پشت ماشین مینشینم بعد از 12 سال اولش یک کم سخت بود ولی به خاطر بچهها شروع کردم بخصوص امیر .حس میکتم خیلی دلش میخواد من رانندگی بکنم.دیگه الانم هم باید برم .به خدا میسپارمتون.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)