من خوبم
سلام ببخشید یه مدت دستم به نوشتن نمیره .البته به همه سر زدم.تو این مدت هم کار خاصی نکردم .کار خونه ورسیدگی به بچه ها .فقط سه شنبه گذشته مامان از مشهد اومد.وبچه ها خیلی خوشحال بودن .میگفتن خیلی خوب بوده مامانم دعای کمیل ونماز عید هم تو حرم بودن .روز 4 شنبه دایی بزرگم بابا بزرگ یلدا همه رو دعوت کرده بود برا شام.رفتیم از دیدن فامیل شاد شدیم.رروز پنجشنبه به رنگ کردن مو اختصاص دادم ولی درست هم سفیدیهامو نگرفت وچند تار سفید هنوز دارن خود نمایی میکنن.جمعه هم عروسی دعوت بودیم البته با دوستان شوهر اخه دختر یکی از همکارای شوهر عروس میشدخوش گذشت بخصوص برا بچه ها .بزرگترا هم به حرف وصحبت .شام خوردیم اومدیم خونه.بعدش هم لالا.الان هم مامانم زنگ زد گفت دارم میرم بیرون میایی منم از خدا خواسته .گفتم بیام خبری بدم دوستام نگرانم نشن .مرسی از همه شما عزیزام که به فکرم بودین وجویای احوالم