بچه های من وروز مادر
8 سال و11 ماه پیش برای اولین بار که مادر شدم تازه به معنای واقعی کلمه مادر پی بردم.دیروز گل پسرم امیر علی در حالیکه دستشو رو دور گردن من حلقه کرده بود گفت مامان برای روز مادر برات چی بخرم گفتم عزیزم تو وخواهرت برام بهترین هدیه بودین ولی دیدم که یک کاغذ برداشته داره چیزی مینویسه .اما پرنیان خانم این چندروزه گرفتار سرما خوردگی از نوع شدید با ابریزش از بینی شدهوالبته من دعا میکنم که به گوشش سرایت نکنه ومثل اون دفعه دچار عفونت گوش نشه وکارمون به خوردن دارو وگرفتن نوار گوش نکشه امیرجونم یه کاغذ بهم داده که روش برام چیزی نوشته وقتی خوندم خوشحال شدم نوشته;lمادرم تو همیشه به من کمک میکنی وقتی چیزی میخواهم برایم میخری وقتی ناراحت میشوم تو مرا در اغوش پر از مهربانیت میگیری ومی بوسی از تو برای همه چی ممنونم. اما امروز روز مادره باید بریم به دیدن مادرشوهرم ویه کادو هم بهشون بدیم .مامانی بچه ها یعنی مامان من مسافرت هستن وامیر وپرنیان هم مرتب سراغ میگیرن که مامانی کی میایه .بخصوص پرنیان چون مرتب به مامانی سر میزده.امیرعلی بیشتر مشغول درس ومدرسه است وتمام عصرای اینجانب هم بارسیدگی به امور درسی پسری اختصاص یافته البته پسرگلم خودش کارهاشو انجام میده ولی من مرتب باید بهش سر بزنم وتشویقش کنمفعلا دیگه باید برم ولی از همین جا به تمام مادرای مهربون وخانمها میگم روزتون مبارک