بازگشت مامانی وخوشحالی وروجکها
امروز از صبح زود امیرعلی بیدار بود ومنتظر. ولی خودشو با بازی کامپیوتری مشغول کرده بود.منم تند وتند کارامو کردم .قرار بود مامان وبابام ساعت 1.5 برسن .پرنیان خانم روهم بیدارکردم طبق معمول از خواب که بیدار میشه میگه چایی نون پنیر وشیر وکره مربا بیار بذار جلوم ولی دریغ از خوردن نمیدونم بااین خوردنش چه بکنمجدیدا هر اهنگی که توی برنامه کودک پخش میشه سریع یاد میگیره دلم میخواد یه سی دی زبان بگیرم براش ولی هرچه گشتم چیزی پیدا نکردم سرما خوردیگش بهتر شده . ناهار بچه هارو زود دادم دراین بین به امیر علی هم تذکر میدادم تکلیف هفتگیشو انجام بده که عصر فقط اختصاص بدیم به فینال زبان.امیر کلا تو انجام دادن تکالیف خونسرده درسو عمیق میخونه تو مدرسه هم خوب یاد میگیره ولی خیلی تکرار نمیکنه که این خیلی خوب نیست. داداشم وهمسری رفتن مسافرا رو بیارن .منم با بچه ها رفتم خونه مامان .بلاخره اومدن بچه های من انگار روح تازه ای پیدا کرده بودن همچین پریدن بغل مامانی وبابایی انگار 2 ساله ندیدنشونقسمت خوبش برا بچه ها سوغاتی ها بود که البته اسباب بازی هارو من وعروسمون دیروز به دور از چشم بچه ها گرفته بودیم ولی لباس هارو مامانم خودشون گرفته بودن اوه چقدر گرون بود یه دست تونیک وساق ویه بلوز بافتنی برا پرنیان وتل ودستبند وبرای خانم.برای امیر علی یه بلوز ولی مارک بودن برا خودمم هم دو دست پیراهن ویه بلوز خیلی شیک وبرا همسری پلیور اینا هم گرون .مامانی میگه اینا رو باعشق براشون خریدم. مامانم کلا از اون مامانهایی هست که خودشو وقف بچه هاش کرده از خدا میخوام که سایه مامان وبابام همیشه بالای سرم باشه من خواهرم ندارم به همین خاطر ارتباطم با مامانم زیاده مامان یه فرشته ستالانم یه 1 ساعتیه اومدیم خونه دارم.
دارم با بچه ها سر وکله میزنم پرنیان داره سی دی میبینه امیر هم داره اماده میشه که زبان بخونه باید این کلاس زبان رو ادامه بده بهش قول دادم که اگه نمره فینال خوب بشه جایزه دارهباید ببینیم چه کار میکنه.