پرنیانپرنیان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

مامانی ودوتا عشق کوچولوش

امیر وپرنیان

1392/4/10 20:24
227 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دیروز اومدم بنویسم هرچی نوشته بود پاک شد منم عصبانی شدم .به سلامتی امروز اومدم اپ کنم .البته الانم اومدم بنویسم صدای گریه پرنیان به هوارفت خانم یه لیوان شیشه ای دستش بوده زده شکسته تازه گریه هم میکنه مجبور شدم برم شیشه هارو جمع کنم جارو بزنمحالا اگه بهش بگم مامانم چرا لیوان شیشه ای برداشتی ناراحتم میشه قهر هم میکنه.دیروز پرنیان رو بردم مهد برا ارزیابی ولی ما دیر رسیدیم گفتن روز 3 شنبه ساعت 8 بیایین زمان امیر اینجوری نبود فکر کنم فردا معلم کلاسش هم معین میشه .اما امیر علی داره کلاسهاشو میره امروز ساعت 8 رفته تا ساعت 12 خودش راضیه.امروز عصر هم کلاس فوتبال داره از چند ساعت پیش لباسهای فوتبال رو پوشیده واماده است برا رفتن خدا کنه تا اخر همینجوری بمونه.یادم رفت بگم جناب همسر برا تولد امیر دوتا مرغ عشق گرفتن خیلی نازن امیر علی اولش میگفت این هارو برای من گرفتن من خودم مواظبشون هستم بهشون میرسم اما الان من بیچاره باید بهشون برسم .روز جمعه هم رفتیم سیرچ خیلی گرم بود ما رفتیم کنار رود خونه پیاده روی کردیم شاید نزدیک 50 تا ماشین اومده بودن خیلی ها هم اب بازی میکردن که تو اون گرما میچسبید موقع عصر مامانم زنگزد[ راستی من با مادر وپدر همسر رفته بودم ] که مامی خواهیم بریم کوهپایه ویلای عمو شما هم میایید من به همسر گفتم اونم گفت بله.از سیرچ که اومدیم یک راست انداختیم تو کمربندی اومدیم کوهپایه.تا اخر شب هم اونجا بودیم بعد دیگه اومدیم خونه امیر علی دوتا پرنده اش رو هم اورده بود اخر شب که برمیگشتیم توی ماشین تاریک بود پرنده های بیچاره چسبیده بودن به نرده های قفس

خیلی ترسیده بودن.دیشب خونه مامانم بودیم یعنی دوتا وروجک من که با پسر داداشم با هم میشن نمیدونین چه اتیشی میسوزونن بنده خدا مامان وبابام .دیشب هم رفته بودن سراغ ویلون داداشم که تو خونه مامانم بود ایلیا میگفت مال بابای منه من بلدم به هیچ کس هم نمیدم مثل باباش ویلون رو میگرفت رو شونه اش ومیخواست بزنه که اخرش ویلون بیچاره رو از کوک خارج کردببخشین عکس ویلون نبود.امیر هم میگفت دایی به من هم یاد بده بزنم معرکه ای بود. راستی میخوام از بابام ومامانم برا هدیه ای که بهم دادن تشکر کنم بگم ممنون ای کاش روزی بتونم گوشه ای از محبتاتونو جبران کنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)