پرنیانپرنیان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

مامانی ودوتا عشق کوچولوش

روز نوشت

1392/4/29 10:10
472 بازدید
اشتراک گذاری

سلام هرچی من میخوام زودتر بیام بنویسم نمیشه که نمیشه.امروز امیر علی رو که بیدار کردم رونه کلاس شد.یکسری لباس ریختم تو ماشین وبرا ظهر بچه ها هم غذا درست کردم.امیر علی همچنان مشغول گرفتن روزه کله جنشکی است.اما پرنیان خانم خواب هستن باید صبحانهشون رو اماده کنم بعد بیدارش کنمشکلک بزرگتر پیدا نکردم پرنیان اگه اینو ببینه میگه مگه من نی نی ام.یکشنبه هفته قبل با مامانم رفتم شریعتی کفش طبی گرفتم . چند وقته زانو درد بودم وچند بار دکتر رفتم ودرمان کردم فایده نداشت .باید مواظب باشم خم وراست نشم وسنگین بلند نکنم اخه مگه میشه کار نکرد اونم با دوتا بچه وروجک.دوشنبه هم امیر علی از کلاس که اومد یکراست رفت خونه رامتین هرچی من گفتم  نرو گوش نکرد.تازه کلاس فوتبال هم نرفت.روز سه شنبه زنگ زدم مامان رامتین  ورامتین رو دعوت کردم بیاد.چند وقت بود که امیر علی وسایل کار با چوب میخواست بلاخره تونستم برم ولی وقتی رسیدیم اموزشگاهه تعطیل بود شماره اش رو یاد داشت کردم زنگ زدم بهش گفت صبحها نیستم .عصر ها هستم .منم گفتم شرمنده من عصرا کم بیرون میام اگه میشه فردا صبح بیام بنده خدا قبول کرد.روز چهارشنبه امیر وباباش با هم رفتن وسایل رو گرفتن .یک کم گرون شد.البته گفتن تا اخر تابستان باید بیاد کلاس خداکنه به دردش بخوره.پنجشنبه هم  با بچه ها رفتیم دور شهر گشت زدیم عصرشم افطار دعوت بودیم  که رفتیم اما جمعه مامانی همه رو افطار دعوت کرده بود

باغ فلامینگو .گفت رامتین ومامانش هم بگو بیاین .بابای رامتین یک شهر دیگه کار میکنن نبودن.ما رفتیم دنبالشون .بچها بهشون خیلی خوش گذشت.راستی من چند وقته خیلی خواب عمه جان بابام رو میبینم همیشه سالم وخوب.اخه یکسال اخر عمه جان حالشون زیاد خوب نبود. میگم نکنه عمه جان دلش برا من تنگ شده میخواد منم ببره.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

من و دخملی
29 تیر 92 12:49
عی بابا دوستم از این فکرا چیه میکنی.. شاید عمه پدرت چیزی میخواد بگه یا دینی گردنشه که میخواد به تو بگه.. از این فکرای بد نکن..



خودش زن بسیار مومنی بود.حال هرچی هست انشالله خیر باشه
شیلا
30 تیر 92 13:07
ماشالله به پسرت خسته نمیشه اینهمه کلاس میره؟






نه.پسر بچه ست تو خونه کلافه میشه.


فرنا
30 تیر 92 14:32
خدا روحشون رو شاد كنه واسشون يه خيرات واسه فاتحه خوني بده ثوابش بهش برسه


خودم هم همین فکرو کرده بودم.مرسی از یاد اوری
مشکات زندگی
30 تیر 92 22:47
سلام عزیزم.
منم زانو درد داشتم قبلا خیلی وحشتناک .طوری که بری نماز خیلی اذیت میشدم فقط ورزشهایی که بری زانو هست رو یه مدت انجام دادم خوب شد خدا را شکر تو هم همین کار رو بکن.
عمه که میاد به خوابت میخواد براش فاتحه بخونی براش خیرات کن


این زانو درد منو کشته.ورزش هم میکنم اما خیلی دردی رو دوا نمیکنه.فکر خودم هم خیرات است
الهام(مامان هلسا)
31 تیر 92 8:29
ماشالله به آقا امیر
راستی که هلسا باغ فلامینگو رو خیلی دوست داره.البته بیشتر از پرنده هاش گروه ارکسترش رو دوست داره که برا خودش برقصه
خدا نکنه عزیزم.ان شا الله هر چی خاک رفتگانتونه عمر شما و بچه ها باشه
بووووس


مرسی
مامان گلی
1 مرداد 92 16:00
سلام مامانی
نماز روزهاتون قبول.
الهی پس پسرجونی روزه میگیره.قبول باشه
وای مامانی چه سخته روزه داری باز برا دخما ناناس صبحانه هم اماده کنی
منم چنین روزهایی رو در پیش دارم
برا عمه خدابیامرز خیرات کن.خدانکنه.این چه فکرایی که داری


خوبی مامن گلی دلم برات تنگ شده بود.مرسی عزیزم.خدا دوتا گلهای نازت رو حفظ کنه
شنای
2 مرداد 92 12:50
مواظب زانوت باش عزیزم
کار خونه همیشه هست سعی کن زیاد از خودت کار نکشی
برای قسمت اخرش هم خدا نکنه عزیزم امیدوارم 120 ساله بشی


سعی میکنم اگه این دوتا بذارن.مرسی امیدوارم خدا بهم عمر با عزت بده
آویسا
2 مرداد 92 13:37
سلام دوست عزیزم من برای اولین بار در عمرم در یه مسابقه بنام نی نی شکمو شرکت کردم. کد انتخاباتیم 527 است که اگه لطف کنید به شماره 20008080200 پیامک کنید ممنون می شم. آرزو دارم برنده بشم. راستی حتما بهم سر بزنید خوشحال می شم. امیدوارم بتونم جبران کنم. Avisa1389.niniweblog.com راستی الان عکسم تو صفحه اصلی وبلاگ هم هست. Niniweblog.com
هدیه
2 مرداد 92 13:54
نماز و روزه هاتون قبول باشه عزیزم
انشالله که خیره... خاله کوچیکه م اونم همیشه خواب بابابزرگ و شوهرخاله ی خدابیامرزم رو می بینه
مواظب زانو و کمرتون هم باشین، هیچ چیزی بیشتر از استراحت بهتون کمک نمی کنه
استخر هم خیلی خوبه، توو آب راه برید، سبک میشید



مرسی هدیه گلم.کلا من خواب اموات رو خیلی میبینم
زهرا
3 مرداد 92 2:34
سلام وب قشنگی دارید .به وب منم سر بزنید پشیمون نمیشید راستی نظر فراموش نشه
شیرین
4 مرداد 92 13:05
سلام مامانیای گل خوبید؟ نازگلتون خوبه ؟
من شیرین هستم تازه دارم به جمع مامانا وارد میشم خوشال میشم به وبم سر بزنید و از تجربه هاتون منو بی نصیب نذارید
مراقب خنده هاتون باشید


خوش اومدی .ادرس نذاشتی؟
بتول مامان جون هلسا
7 مرداد 92 11:12
سلام مامان عزیزدو عشق کوچولو



طاعات وعبادات شما قبول حق



باشه.باورمیکنی مثل دخترام



دوستت دارم وبرات دعا میکنم .



امیر جون اگه پاهاش درد میکنه



طبیعیه.چون بچه ها توی این سن



بدوبدوشون زیاده.نگران نباش عزیزم


بتول خانم این حس دوطرفه است به خصوص که هم اسم مامانم هم هستین .وقتی میام پیشتون یه حس خوب دارم.اگه بدونین اون سال مردم وزنده شدم.منم برا سلامتی شما دعا میکنم .




negin
7 مرداد 92 16:00
همیشه عاشقانه باشید در کنار گلهای زندگیتون آپم