پرنیانپرنیان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

مامانی ودوتا عشق کوچولوش

دخملی وپسری

1392/3/6 2:19
459 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بلاخره بعد چند روز تنبلی وسر کله زدن با بچه ها اومدیم واقعا دیگه خجالت کشیدم.سه شنبه اون هفته مامان جان ما مهمان عصر داشتن برای بازدید پرسه میاومدن من وبچه ها هم زود لباسهارو پوشیدیم وراهی شدیم .مهمونها که اومدن از شانس خوبمون خانم مهمان همراه دخترا وپسرش اومده بودن بچه هاشون همسن وسال امیر وپرنیان خانم بود بخصوص امیر خیلی خوشحال شده بود چون نوه اون خانم همکلاس امیر بود البته تویه مدرسه نبودن اما از لحاظ درسی تو یه سال بودن.پرنیان خانم هم تمام وسایل اشپزخونش رو برده بود وبا دخترا مامان بازی میکردمهمونا زود رفتن چون میخواستن خونه عموی من هم برن ما اونقدر خسته شدیم که دیگه همراهشون نرفتیم ولی مامانبزرگم همراه مهمونا رفت اونجا.روزهای بعد هم کار خاصی نکردیم فقط رفتیم خونه مامانم.میخوام امسال امیر علی رو بذارم کلاس نقاشی خودش خیلی دوست داره .دیروز لیست وسایل رو گرفتم وامروز رفتم وسایلش رو خریدم البته چیز زیادی نبود برا شروع کار ولی همین ها هم گرون شددیروز من بایستی میرفتم دندونپزشکی مامانم بهم گفت زود بیا باید با خاله ات برم خرید نوبت من ده دقیقه به پنج بود امامریض قبلی تا ساعت پنج ونیم کارش طول کشید دندون  منم یه نیم ساعت کار داشت برا روکش بود خداروشکر دیگه دندون پر نکرده هم ندارم.بنده خدا مامان زنگ زد نمیشد جواب بدم وقتی رسیدم مامان گفت تو دور اومدی خاله ات رفت جایی گفت تو که اومدی زنگ بزنم باهم بریم منم از خدا خواسته امیر گذاشتم که ندیم بابایی بشه پرنیان خانم بردم برا خرید شوهر خاله جان که همون عموی بنده باشه بنده خدا مارو برد خرید واورد درحین خرید پرنیان خانم هوس سنبوسه کرده بودن

هرچی میگم خوب نیستن  به گوشش نرفتمنم مجبور شدم براش بگیرم ولی تمام محتویاتش رو خالی کردم ونون خالی رو بهش دادم.خدا منو ببخشه بچه رو گول زدم .امیر علی از سه شنبه باید بره کلاس ذوق زده است خوبه سرگرم میشه وبا پرنیان کمتر از خجالت هم درمیان .من نمیدونم اینا یه لحظه اینقده باهم خوبن یه لحظه دیگه .............اوه راستی یادم رفت بگم روز جمعه که روز پدر بود مابه جناب همسر روزشون رو تبریک گفتیم و عصربه خانه مامانجان که رفتیم کادوی بابایی را که یه پارسیان بود تقدیم کردیم اخه هرچی فکر کردم دیدم همه چی داره.مامان هم شب بچه هارو به خوردن ساندویچ مهمان کردن که امیر درست وحسابی ذوقی شد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

فرنا
6 خرداد 92 7:27
سلام عزيزم بالاخره لينكت درست شد و اومدم يه دوري تو وبت زدم و واقعا ازش خوشم اومد اميدوارم دوستاي خوبي واسه هم باشيم




خوش اومدی دوست گلم.منم خیلی از وب تو خوشم اومده باعث افتخاره که دوست تو محسوب میشم


الهام(مامان هلسا)
6 خرداد 92 10:09
وای عزیزم.چرا به پرنیان سنبوسه ندادی.طفلکی!!!!!!!!
هیچیش نمیشه خوووو گناه داشت.من هلسا بچه بود چند باری بهش دادم.هیچیش نشده.یه بار طوری نیس.خدا رو شکر که دندونت هم به خوشی کارش تموم شد


الهام جون تابستونه میترسم مریض بشه.نه بابا دندونه هنوز کار داره دوباره باید برم
ساقی
6 خرداد 92 14:34
آره توی تابستون خیلی مواظب باش. وروجک من که مریض شده بود و رفتیم پیش خاله ام که متخصص اطفاله گفت الان یه اسهال عفونی توی مریضاش شایعه که اگه مواظبت نشه حالت شبه تیفوئید پیدا میکنه. غذای بیرون و آب آشامیدنی رو خیلی مواظب باشید خصوصا برای بچه ها. ما که می بینی درگیرشیم...
کلاس نقاشی خیلی عالیه . مخصوصا که آرامش بخشه و باعث میشه کلی ذهنش شکوفا بشه .


راست میگی .من خیلی ازش میترسم.اب فقط اب معدنی بیرون به اینا میدم حتی بستنی کارخونه ای میدم.
شنای
6 خرداد 92 16:34
کار خوبی میکنی هوا گرمه کرمانم فکر کنم خیلی گرم تر باشه مریض میشه


اره شنای عزیزم.من خیلی میترسم مسموم بشه.این طفلک هم جون درست حسابی نداره ضعیفه
هدیه
6 خرداد 92 17:09
کارای دندون، هم کلی هزینه داره هم کلی حوصله میخواد
من سال ها پیش دندون پزشکی رفتن کار ِ هر روزه م بود، خدا رو شکر الان دیگه درگیرش نیستم، انشالله کارای شمام زودی تموم شه
منم وقتی بچه بودم عاشق ِ نقاشی بودم اما از طرف ِ مامان و بابا تشویق نشدم! خیلی خوبه که شما امیر علی رو تشویق می کنید، مطمئن باشید در آینده خیلی توو شخصیت و روحیه ش تاثیر داره


هدیه جون راست میگی هم هزینه هم وقت میگیره بعدشم دیگه دندون اولی که نیست عمرش کوتاهه .خداکنه امیر تا اخر بره چون میگه علاقه داره.زمان ماهم همینجور بود
مشکات زندگی
7 خرداد 92 3:24







مرسی دوست گلم
سمین
7 خرداد 92 16:50
التماس دعا سنبوسه توش بهتره از نونشه گلی جون معلوم نیست روغنش چیه حداقل اونا میدونی سیب زمینیه دیگه.

خوبی سمین جونم.سمبوسه پیتزایی بود
ژیگول
8 خرداد 92 11:51
سلام دوست عزیز
مرسی از رد پر مهرت

___________
مراقب کوچولوهای نازت باش...



خوش اومدی.چشم مواظبشون هستم مرسی
شنای
9 خرداد 92 1:52
سلام خوبی عزیزم؟
نبودی نگرانت شدم


خوبم ولی امان از کار نمیدونم چطور صبحم شب میشه.سر وکله زدن با این دوتا وروجک خیلی زمان میبره
من ودخملی
9 خرداد 92 19:56
من نمیدونم چرا از همون اولشم از سمبوسه خوشم نمیومد.. منم دسوتدارم دخملی رو کلاس صبت نام کنم ولی نزدیک ما کلاس درست و درمون پیدا نمیشه مجبورم همش تو تاکسی و مسیر باشم واسه همین از گرمای تابستون ترسیدم فعلا کاری نکردم..


گرمای تابستون برا بچه ها خوب نیست.بخصوص اینا هنوز کوچیکن
ساقی
13 خرداد 92 15:00
خوبین؟ گل پسر و خانم خانما چطورن؟


مرسی خوبیم ولی نت خونه قطعه