شروع امتحانات
امروز ساعت 7 که بیدار شدم امیر رو بیدارکردم که بره مدرسه ساعت 7.5 مامان زنگ زد که ناهار بیایین خونه ما منم از خدا خواسته امیر رو روانه مدرسه کردم ودوباره به رختخواب گرم ونرم باز گشتم اما دریغ از خواب. بلند شدم یک کم خونه رو جمع وجور کردم لباسشویی رو روشن کردم ویکسری لباس شستم خونه رو جارو کردم دیگه راحت شدم .پرنیان خانم هم بیدارشدن اومده تو اشپز خانه میگه مامان من برات چه کارکنم.گفتم شما خودت برو دستاتو بشور وبیا صبحانه بخور .خدارو شکر امروز یک کم نون وپنیر با چایی میل فرمودن بنده هم تا تونستم تشویقش کردم دوباره مامان زنگ زد گفت مامانبزرگ عصر میرسه کرمان گفته از طرف من برا بچه ها یه چیز بگیر باز پروسه خرید برا بچه ها .تامن کارامو کردم و ...
نویسنده :
مامان امیر وپرنیان
20:27