دخملی وپسری
سلام بلاخره بعد چند روز تنبلی وسر کله زدن با بچه ها اومدیم واقعا دیگه خجالت کشیدم .سه شنبه اون هفته مامان جان ما مهمان عصر داشتن برای بازدید پرسه میاومدن من وبچه ها هم زود لباسهارو پوشیدیم وراهی شدیم .مهمونها که اومدن از شانس خوبمون خانم مهمان همراه دخترا وپسرش اومده بودن بچه هاشون همسن وسال امیر وپرنیان خانم بود بخصوص امیر خیلی خوشحال شده بود چون نوه اون خانم همکلاس امیر بود البته تویه مدرسه نبودن اما از لحاظ درسی تو یه سال بودن.پرنیان خانم هم تمام وسایل اشپزخونش رو برده بود وبا دخترا مامان بازی میکرد مهمونا زود رفتن چون میخواستن خونه عموی من هم برن ما اونقدر خسته شدیم که دیگه همراهشون نرفتیم ولی مامانبزرگم همراه مهمونا رفت اونجا.روزهای بعد...
نویسنده :
مامان امیر وپرنیان
2:19