پرنیانپرنیان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 19 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

مامانی ودوتا عشق کوچولوش

دخملی وپسری

سلام بلاخره بعد چند روز تنبلی وسر کله زدن با بچه ها اومدیم واقعا دیگه خجالت کشیدم .سه شنبه اون هفته مامان جان ما مهمان عصر داشتن برای بازدید پرسه میاومدن من وبچه ها هم زود لباسهارو پوشیدیم وراهی شدیم .مهمونها که اومدن از شانس خوبمون خانم مهمان همراه دخترا وپسرش اومده بودن بچه هاشون همسن وسال امیر وپرنیان خانم بود بخصوص امیر خیلی خوشحال شده بود چون نوه اون خانم همکلاس امیر بود البته تویه مدرسه نبودن اما از لحاظ درسی تو یه سال بودن.پرنیان خانم هم تمام وسایل اشپزخونش رو برده بود وبا دخترا مامان بازی میکرد مهمونا زود رفتن چون میخواستن خونه عموی من هم برن ما اونقدر خسته شدیم که دیگه همراهشون نرفتیم ولی مامانبزرگم همراه مهمونا رفت اونجا.روزهای بعد...
6 خرداد 1392

ایام هفته با بچه ها

بعد از چند روز تاخیر بلاخره اومدم توی این چندروزه من با بچه ها خیلی مشغول بودم وسعی کردم تمام وقتشون رو پر کنم یکروز عصر دوچرخه سواری ویکروز پیاده روی وقتی هم که خونه میرسیم دیگه خودم از خستگی میافتم.بچه ها دوست دارن هردو مورد رو با مامانی برن.این بچه های من مامانم رو بیشتر از من دوست دارن .مامانم خیلی باهاشون حرف میزنه محبتشون میکنه امیر علی روز جمعه تولد دوستش دعوت بود به همین خاطر روز پنجشنبه رفتیم برا دوستش کادو بگیریم وای چقدر گرونه همه چی امیر یه کیت الکتریکی برا دوستش انتخاب کرد.بعد هم بستنی خوردن یعنی هرچه امیر کالری سوروند رفت به کنار.چه کارکنم بچه است جلوشم نمیتونم بگیرم . خرید برای تولد  همراه بود با خرید یه دفتر خاطرات بر...
30 ارديبهشت 1392

شروع تعطیلات

این چند روزی که ننوشتم یک کم تنبل شدم .امتحان های امیر ازیه طرف  رسیدگی به پرنیان وکارای خونه نمیذاشت دیگه بیام.دیروز امتحانهای شازده پسر تموم شد ودر واقع تعطیلات تابستان ماهم شروع شد.دیروز که امیر از مدرسه اومد خونه دیدم تمام وسایل وکارهایی که برا تحقیق انجام داده بود به همراه کتابهایی که به کتابخونه کلاس هدیه داده بود اورده خونه.صبح که میرفت گفت مامان پی اس پی منم همراهم بذار. حالا بماند که صبح ساعت 6.5 بیدار شد وسریع لباس پوشید بره مدرسه هی به بابای بیچاره غر میزد لباس بپوش چرا معطل میکنی .بابا همچین خونسرد کاراشو میکرد که نگو.حالا این اقا پسرمنم چون روز اخر بود اینقده زود بیدار شده ولباس پوشیده بود وگرنه هی باید تذکر بدی .ظهر که او...
26 ارديبهشت 1392

شروع تعطیلات

این چند روزی که ننوشتم یک کم تنبل شدم .امتحان های امیر ازیه طرف رسیدگی به پرنیان وکارای خونه نمیذاشت دیگه بیام.دیروز امتحانهای شازده پسر تموم شد ودر واقع تعطیلات تابستان ماهم شروع شد.دیروز که امیر از مدرسه اومد خونه دیدم تمام وسایل وکارهایی که برا تحقیق انجام داده بود به همراه کتابهایی که به کتابخونه کلاس هدیه داده بود اورده خونه.صبح که میرفت گفت مامان پی اس پی منم همراهم بذار. حالا بماند که صبح ساعت 6.5 بیدار شد وسریع لباس پوشید بره مدرسه هی به بابای بیچاره غر میزد لباس بپوش چرا معطل میکنی .بابا همچین خونسرد کاراشو میکرد که نگو.حالا این اقا پسرمنم چون روز اخر بود اینقده زود بیدار شده ولباس پوشیده بود وگرنه هی باید تذکر بدی .ظهر که اومد ناه...
26 ارديبهشت 1392

روز های من

پنجشنبه شب رفتیم مهمانی خونه عمم خیلی پله داشت یعنی یه خونه دوبلکس با پله های گرد منم دیدم که نمیتونم از یکی از اشناهای دور خواستم بیا کمک من همراه پرنیان بالا وپایین بشه بنده خدا قبول کرد جاتون خالی خیلی خوش گذشت عروس این عمه ما خیلی با سلیقه است البته عروس پارسالی اخه عمه جان یه پسر هم پارسال داماد کرد اونهم خیلی کمک میداد وای چه میزی چیده بودن پرنیان خانم که با بچه ها مشغول بازی شد.امیر علی هم طبق معمول با تلویزیون . یعنی این بچه اگه ولش کنی میخواد هی تلویزیون ببینه باید مدام تذکر بدم شب تا دیر وقت اونجا بودیم بعد هم اومدیم خونه وبعد لالا امیر علی خیلی بچه راحتیه وقتی سرش رو روی ناز بالش میذاره 5 دقیقه بعد خواب خوابه اما پرنیان اینقده غ...
23 ارديبهشت 1392

روز های من

پنجشنبه شب رفتیم مهمانی خونه عمم خیلی پله داشت یعنی یه خونه دوبلکس با پله های گرد منم دیدم که نمیتونم از یکی از اشناهای دور خواستم بیا کمک من همراه پرنیان بالا وپایین بشه بنده خدا قبول کرد جاتون خالی خیلی خوش گذشت عروس این عمه ما خیلی با سلیقه است البته عروس پارسالی اخه عمه جان یه پسر هم پارسال داماد کرد اونهم خیلی کمک میداد وای چه میزی چیده بودن پرنیان خانم که با بچه ها مشغول بازی شد.امیر علی هم طبق معمول با تلویزیون . یعنی این بچه اگه ولش کنی میخواد هی تلویزیون ببینه باید مدام تذکر بدم شب تا دیر وقت اونجا بودیم بعد هم اومدیم خونه وبعد لالا امیر علی خیلی بچه راحتیه وقتی سرش رو روی ناز بالش میذاره 5 دقیقه بعد خواب خوابه اما پرنیان اینقده غ...
23 ارديبهشت 1392

مریضی وجشن

سه شنبه ساعت 4.5 صبح با گریه پرنیان از خواب پریدم دیدم داره سرفه میزنه یک دفعه حالش بد شد وخیلی ببخشید ها تا ساعت 7.5 حال این بچه بد بود.دیگه از اون ساعت خوابید.امیر رو بیدارکردم ولباساشو پوشید وکیفشو برداش که با همسری بره مدرسه منم اومدم که یک کم دراز بکشم مگه این تلفن گذاشت اول مامانی بود که اونم مثل پرنیان شده بود واز دیشب مریض بوده .بعدش همسری زنگ زد احوال پرنیانو پرسید گفتم زنگ بزنه از دکتر پرنیان بپرسه چه کار کنیم.که دوباره زنگ زددکتر گفته بهش او ار اس بدین وکته ماست وعصر بیارین ببینمش .دیدم دیگه دراز کشیدن فایده نداره بلند شدم تا به خونه برسم ولباسارو توی ماشین گذاشتم ورفتم سراغ تمیز کردن خونه بعدشم اشپزی.عصر امیر علی از طرف مدرسه جش...
19 ارديبهشت 1392