پرنیانپرنیان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

مامانی ودوتا عشق کوچولوش

دعام کنین

سلام دوستای گلم پست پایین عکس گذاشتم البته این برای مرداد پارساله.دوستای گلم یه گرفتاری پیدا کردم .برام دعا کنین.الان نپرسین چیه.من وبچه ها خوبیم.
1 آذر 1392

تاسوعا وعاشورا

سلام به تمام دوستای مهربونم.روز سه شنبه قبل از تاسوعا امیر علی درسهای خوندنیشو خوند  . کار زیادی نداشت.معلمش خیلی کاری بهشون نداده بود تا راحت برن عزا داری فقط گفته بود منم دعا کنین.صبح روز تاسوعا بچه ها زود از خواب بیدار شدن.بخصوص پرنیان خانم ما هزسال روز تاسوعا وعاشورا میریم خانه اقای خوشرو البته خودشون فوت کرده ان ولی هنوز عزاداری  توی خونه اشون برقراره وبچه های منم عاشق اینن که برن اونجا بخصوص امیر علی از وقتی 8ماهش بوده بردمش .کمی بزرگتر شد با پدرش میرفت تو دسته وطبل کوچولویی رو که براش گرفته بودیم میزد.امسال رفت یه پرچم سیاهرنگ خرید که بیاد اونجا.ما از قسمت زنانه با مامانم ومادربزرگم وپرنیان رفتیم داخل .خاله ام ودختر خاله ام ...
25 آبان 1392

روز نوشت هفته اول ابان

سلام امروز بعد چند روز نبودن امدم که باشم.نمیدونم این چیه که وقتی یه مدت ننویسی دستم به نوشتن نمیره.تو این مدت با امورات خانه داری ورسیدگی به درس سرگرم بودیم.روز قبل از عید غدیر خونه مامانم شبش بودیم مامان من سیده وچون روز بعد هم عروسی بودن البته ما دعوت نداشتیم رفتیم انجا وبچه هاهم خیلی خوشحال شدن 3 تا بچه بهم رسیدن .بنده خدا مامانم فکر کنم بعد از رفتن ماهم مشغول جمع وجور بود.روز بعدش هم برا عید دیدنی فقط رفتیم خانه والدین همسر که همون موقع از بیرون گردی رسیده بودن.روز جمعه هم چون امیر شنبه امتحان داشت جایی نرفتیم.فقط عصر از بس امیر گفت بردمشون خانه مامان.اما شنبه رفتیم خونه خاله بزرگم البته به دیدن شوهر خاله ام خاله من حدود 10 سال پیش فوت ...
11 آبان 1392

روز نوشت روزهای مهر

سلام دیروز کلی نوشتم اما یادم رفت ثبت موقت بزنم همش پرید.دیروز اول ماه بود برا همه دعا کردم.اما روز نوشت روز 5 شنبه صبح پرنیان خانم بیدار شدن بهش گفتم امروز نرو امیر هم تو خونه است .گفت نه خاله منتظر منه باید برم.لباسشو پوشید وباباباش رونه شد .منم مشغول امورخانه شدم .امیر حدود ساعت 9 بیدار شد نشست پای تلویزیون .منم یکریز کار کردم .یکدفعه یادم اومد امیر دفتر ریاضی گاج میخواد شب قبلش بهم گفته بود .لباس پوشیدم که برم امیر گفت ترجیح میده خونه باشه .همیشه همینجوره بیشتر دوست داره تو خونه بمونه.رفتم تو خیابون شریعتی بانک کتاب اونجا یک عالمه کتابه.دفتر ریاضی برا امیر دوتا کتاب برا خودم ودوتا پازل برا پرنیان خریدم واومدم بیرون.رفتم مرکز خرید ازادی ...
16 مهر 1392

روز نوشت روزهای مهر

سلام دیروز کلی نوشتم اما یادم رفت ثبت موقت بزنم همش پرید.دیروز اول ماه بود برا همه دعا کردم.اما روز نوشت روز 5 شنبه صبح پرنیان خانم بیدار شدن بهش گفتم امروز نرو امیر هم تو خونه است .گفت نه خاله منتظر منه باید برم.لباسشو پوشید وباباباش رونه شد .منم مشغول امورخانه شدم .امیر حدود ساعت 9 بیدار شد نشست پای تلویزیون .منم یکریز کار کردم .یکدفعه یادم اومد امیر دفتر ریاضی گاج میخواد شب قبلش بهم گفته بود .لباس پوشیدم که برم امیر گفت ترجیح میده خونه باشه .همیشه همینجوره بیشتر دوست داره تو خونه بمونه.رفتم تو خیابون شریعتی بانک کتاب اونجا یک عالمه کتابه.دفتر ریاضی برا امیر دوتا کتاب برا خودم ودوتا پازل برا پرنیان خریدم واومدم بیرون.رفتم مرکز خرید ازادی ...
16 مهر 1392